تا به حال فكر كردهايد كه چه چيزي يك كارمند را به يك كارآفرين تبديل ميكند؟
اين تفاوت ها به طرز فكر، عادات و سبك زندگي افراد بستگي دارد، كه منجر به ايجاد تمايز بين كارمندان موفق و كارآفرينان شايسته ميشود. برخي افراد كارآفرينان را رهبر و پيشوا، و كارمندان را پيرو آنان ميدانند. در عين حال، بعضي كارمندان، كارآفرين هستند و كارآفريناني نيز وجود دارند كه ميدانند كجا بايد از راهنماييهاي ديگران پيروي كنند. البته تفاوت ميان اين دو گروه افراد هميشه مشخص نيست.
پس تفاوتهاي كليدي كارمندان و كارآفرينان چيست؟
۱- كارمندان دنباله رو يك مسير هستند درحاليكه كارآفرينان خود مسير را ميسازند.
هنگام بروز مشكل در محل كار، كارمندان تمايل دارند كمك بگيرند اما كارآفرينان بدنبال ايجاد راه حل هستند تا سازمان به مسيرش ادامه دهد.
۲- كارمندان عمل ميكنند درحاليكه كارآفرينان گوش ميدهند.
بيشتر كارها در سازمان را كارمندان انجام ميدهند اما براي اينكه بتوانند بخوبي از پس آن برآيند، كارآفرينان بايد نيازها را دريابند و محيطي خلاق و مثبت براي كاركنان فراهم آورند.
۳- كارمندان كمتر ريسك ميكنند اما كارآفرينان بدنبال ريسكاند.
انجام كارها در شرايط ريسك كم ممكن است براي سازمان خوب باشد، اما همواره به يك كارآفرين نياز است تا ريسك را به جان بخرد و سازمان را پايهريزي كند.
۴- كارمندان در كارها متخصص هستند، در حاليكه كارآفرينان كلي نگرند.
نياز است تا كارآفرينان در زمينههاي متعدد اطلاعات اندك داشته باشند تا بتوانند به كارمندان قدرت و اختيار بدهند. يك تحقيق سوييسي–آلماني دريافته است كه متخصصان عموما تمايل به كارمند بودن دارند و اين نقش را بر مي گزينند.
۵- كارمندان براي نقشي كه ايفا ميكنند حقوق ميگيرند و كارآفرينان بخاطر نتايج بدست آمده.
گاهي در سازمان كارآفرينان آخرين افرادي هستند كه حقوق ميگيرند چرا كه دريافتيشان مستقيما به عملكرد آنها و سود بدست آمده وابسته است.
۶- كارمندان عاشق تعطيلاتند زيرا مجبور به انجام كاري نيستند اما كارآفرينان در روزهاي تعطيل هم بدون مزاحمت تمام روز را كار ميكنند.
بسياري از كارآفرينان روزهاي تعطيل را دوست دارند، نه بخاطر اينكه بيكار باشند، بلكه ميخواهند بدون مزاحمت و حواسپرتي روز پرباري داشته باشند.
۷- كارمندان استخدام رسمي را ترجيح مي دهند درحاليكه كارآفرينان بدون داشتن امنيت شغلي هم راحتند.
كارآفرينان ميدانند كه شروع كسبوكار با ريسك همراه است و براي ايجاد يك تجارت بايد رسمي بودن را قرباني كرد.
۸- كارمندان از قوانين پيروي ميكنند درحاليكه كارآفرينان قوانين را ميشكنند.
تناقض عجيبي است، كارآفرينان براي موفقيت در كسبوكارشان اختلال ايجاد ميكنند، قوانين را ميشكنند يا بازي را عوض ميكنند. با اينحال براي حفظ شركت، كاركناني ميبايست حضور داشته باشند تا از وضعيت جديد حمايت كنند.
۹- كارمندان مسئول برخي تصميماتاند درحاليكه كارآفرينان در قبال تمامي آنها مسئوليت دارند.
يك كارآفرين مسئوليت تصميمگيري در تمامي سطوح سازمان را -چه مثبت و چه منفي- به دوش ميكشد.
۱۰- كارمندان وظايف را انجام ميدهند اما كارآفرينان برنامه ريزي ميكنند.
كارمندان ميتوانند هر روز كار كنند اما يك كارآفرين بايد كيفيت انجام كار را در بلندمدت مدنظر قرار دهد.
۱۱- كارمندان با ساختار سروكار دارند اما كارآفرينانبه زيرساخت ها علاقه دارند.
كارمندان ترجيح مي دهند وظايفي با مسئوليت مشخص داشته باشند و كارآفرينان به اينكه چطور نقش هر فرد به رشد سازمان كمك ميكند، رسيدگي ميكنند.
۱۲- كارمندان طبق يك برنامهي زمانبنديشده پيش ميروند اما كارآفرينان برنامه خودشان را ميسازند.
اگر كارآفرينان مهارت كافي براي مديريت زمان نداشته باشند، بخاطر كار زياد از پا در ميآيند.
۱۳- كارمندان هميشه در حال كارند و كارآفريناندر حال معامله.
كارآفرينان بايد ايده هايشان را به سرمايهگذاران بفروشند، ارزش محصولات خود را به مشتريان و مزاياي كار كردن را به كاركنان نشان دهند و حتي به خانوادهي خود دليل راه اندازي شركت و كسبوكارشان را توضيح دهند.
۱۴- درحاليكه كارمندان از ارتباطات اجتماعى بيشتر لذت ميبرند، كارآفرينان در محيطى بسته به فعاليت ميپردازند.
كارآفريني به تنهايي نيز امكان پذير است، بويژه در اوايل كار. كمك گرفتن از يك مربي و يا ساير افراد براي كسب ايده در مراحل اوليه شروع يك كسبوكار مي تواند مفيد باشد.
۱۵– كارمندان شكست را دوست ندارند اما كارآفرينان به استقبال آن مي روند.
شكست به معني يادگيري است و كارآفرينان ميدانند احتمال شكست از پيروزي بيشتر است – و ميتواند به پيروزي منجر شود. كارمندان نميخواهند شكست بخورند چرا كه ممكن است كارشان را از دست بدهند.